دلتاس دلتاس .

دلتاس

نظريه ماركسيستي - انقلاب اسلامي - نظريه ماركسيستي

نظريه هاي انقلاب و انقلاب اسلامي

اين سخن ماركس كه تاريخ را واقعيتهاي مادي پديد ميآورد نه انديشهها، در عدم درك صحيح وي از عامل انسان و بيتوجهياش به عناصر اصلي حيات فردي و اجتماعي بشر مانند انديشه، اراده، اختيار و حافظه ريشه دارد; بهعبارت ديگر، چگونه ميتوان براي عواملي چنين پراهميت نقشي قائل نبود؟! در واقع، تاريخ را انديشهها ميسازند و حتي شرايط مادي وقتي در تحولات انقلابي نقش مهم ايفا ميكنند كه گروههاي اجتماعي شرايط موجود را بيعدالتي دانسته، آن را با انديشهها و آرمانهاي خود متعارض بيابند. اينان به پيروي از ماركس چنان باور دارند كه هر كشور پس از دوره فئودالي ابتدا يك انقلاب بورژوا ـ دمكراتيك را تجربه ميكند و سپس با تكامل ابزار توليد، پس از مدتي نسبتاً طولاني شاهد انقلاب سوسياليستي خواهد بود.

سپس لنين، در آغاز قرن 20، براي نجات ماركسيسم دست بهكارشد و تجديد نظرهايي در انديشه ماركس پديد آورد; ولي آراي وي نيز به همان سرنوشت دچار شد و در پايان قرن فوق، ماركسيسم در انديشه و عمل شكست را پذيرفت. گروهي انقلاب اسلامي را انقلاب ندانسته، قيام، حركت و رخداد ميخوانند; زيرا اگر آن را انقلاب بنامند، مجبورند در مورد آن تحليل اقتصادي و طبقاتي ـ كه به روشني با آن ناسازگار است ـ ارائه دهند. از سوي ديگر، هيچ محقق منصفي نميتواند اين حقيقت را انكار كند كه امام خميني(ره) ـ رهبر انقلاب اسلامي ـ آنچه را وظيفه ديني خود ميدانست عمل ميكرد و اقداماتش در اختيار اين يا آن گروه نبود.

اين نظريه كه پايه تحليلهاي ماركسيستي درباره انقلاب اسلامي قرار گرفته، بر تحليل طبقاتي انقلاب و تأكيد بر نقش مسلط عامل اقتصاد مبتني است. اين گروه به ماهيت مذهبي انقلاب اسلامي، عقيده و ويژگيهاي رهبري آن ـ كه آشكارا با سخن فوق در تعارض است ـ توجه نميكند. ماركس، براساس نظريه خود، انتظار داشت انقلاب سوسياليسي در كشورهاي پيشرفته سرمايهداري رخ دهد، اما چنين نشد. نگاهي به حوادث دوران انقلاب از جمله بيتوجهي مردم بهشعارهاي گروههاي غيرمذهبي گوياي ماهيت اين انقلاب است. تقسيم ميكند و پس از بيان اينكه: تاريخ را واقعيتهاي مادي پديد ميآورد نه انديشهها، وارد بحث انقلاب ميشود.

 

درس دوم: تئوري‌هاي انقلاب

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون ؛(2) خدا به كساني از شما كه ايمان آورده، كارهاي شايسته كرده‏اند، وعده داده است كه حتما آنان را در اين ســرزمين جــانشين [خـــود] قرار دهــد، هــمان‌گونه كه كســـاني را كــه پيش از. اين نظريات نيز با چالش‌هاي مختلفي مواجه شده است و عمدهٔ اشكال اين طيف از نظريات اين است كه در تحليل نهايي خود به مسألهٔ دگرگوني اجتماعي و يا انقلاب نمي‌پردازند؛ بلكه توجه خود را به علل و عوامل بروز خشونت از سوي توده‌ها در مقابل نخبگان سياسي متمركز ساخته‌اند و اين مسأله با بررسي علل و عوامل بروز يك انقلاب يك‌سان نخواهد بود.

مطالعاتي كه شخصيت رهبر يا نخبهٔ جامعه را زير ذره‌بين خود قرار مي‌دهد؛ در اين نوع مطالعات بيشتر به سابقهٔ افراد اشاره مي‌شود و از آن‌جا كه غالب اين مطالعات توسط حاميان آن اشخاص انجام مي‌شود، گاهي نوشته‌هاي آن‌ها پر از اغراق و دروغ است و چه بسا تا حد افسانه نيز افرادي مورد اشاره قرار مي‌گيرند. البته ذكر اين نكته نيز اهميت دارد كه در آثار حكماي يونان باستان، واژهٔ «انقلاب»، با مفهوم اصطلاحي كنوني آن، كاملاً به يك معنا نيست و تفاوت‌هايي در اين زمينه وجود دارد و به‌همين‌ خاطر بسياري از كتب، كه متكفل بيان نظريات انقلاب گرديده‌اند، اين نظريات را در قالب نظريات انقلاب مطرح نساخته‌اند.

اما در ارزيابي نظريه مذكور بايد گفت كه اولاً اجتناب‌پذير بودن انقلاب، كه اساس نظريهٔ اين دسته از انديشمندان را تشكيل مي‌دهد، با ديگر بخش‌هاي اين نظريه همخواني ندارد؛ چراكه در بخشي ديگر از اين نظريه بر ضروري بودن انقلاب و اجتناب‌ناپذير بودن آن در صورت فراهم بودن شرايط تأكيد شده است. اين تئوري‌ها تلاش مي‌كنند تا وقايع مختلف انقلاب را تفسير كنند، براي پيدايش اين پديده، عللي را شناسايي نمايند، و در نهايت حركت‌هاي اجتماعي بعدي از جمله انقلاب را پيش‌بيني كنند؛ به عبارت ديگر، نظريه‌هاي انقلاب، متكفل بيان علل موجده، فرآيند و روند انقلاب است. (1) او وجود شكاف در ميان اعضاي طبقهٔ حاكم را سبب تبدل حكومت‌ها دانسته، معتقد است كه مدينهٔ فاضله در اثر عدم تعليم و تربيت صحيح به حكومت «تيمارشي» تبديل خواهد شد و در صورت افزون‌يافتن جاه‎طلبي در اين نوع حكومت، حكومتي ديگر به نام «اليگارشي» جايگزين آن خواهد شد.

 

نظريه هاي ناتوان

بُعد بيداركنندگي و آگاهي‌بخشي انقلاب اسلامي (كشورهاي خليج)، تقويت اسلام‌گرايان، ايجاد نفرت عمومي نسبت به اسرائيل كه در مخالفت علني با پيمان كمپ‌ ديويد تبلور يافت، جا افتادن ايده ضرورت تغيير در سازمان سياسي مصر، الهام‌گيري از انقلاب ايران و ستايش مستمر آن (مصر)، معمول شدن اصلاحات اسلامي به دستور معمر قذافي (ليبي)، جسارت يافتن در بيان خواسته‌هاي اسلامي، مخالفت با اسلام‌زدايي و تقويت گروه‌هاي اسلامي از جمله جامعه حفظ قرآن كريم (تونس)، تأسيس «جبهه آزادي‌بخش مسلمان بحرين» در پي تبليغ آقاي مدرسي (بحرين)، پذيرش رهبري روحاني ايران، استفاده از تصاوير حضرت امام ــ كه نماد و مظهر انقلاب ديني ما در خارج از كشور است ــ در نشريات، منازل و اماكن عمومي متعلق به حزب‌الله و قرار گرفتن اصول و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي ايران در جايگاه استراتژي حزب‌الله (لبنان)، تشكيل اتحاد هشت‏گانه احزاب تشيع در برابر اتحاد هفت‌گانه احزاب سنّي، ايجاد و تشديد روحيه مقاومت ديني آن‌ها در برابر شوروي و ايجاد فضاي امن و بي‌مخاطره براي مجاهدان و خانواده‌هاي آن‌ها در ايران (افغانستان)، رشد نهاد،‌ انجمن‌ها و مدارس اسلامي، رشد تقاضاها و درخواست‌هاي متناسب با فرهنگ ايراني، نهادينه شدن رسمي آموزش‌هاي اسلامي، تقاضاي برچيده شدن مرز رسمي ميان ايران و آذربايجان شوروي و.

به‌رغم اين، جريان رقيب (اعم از سياستمداران، نويسندگان و نظريه‌پردازان غرب و شرق)، نه تنها نتوانست تحقق آن را پيش‌بيني كند كه برعكس، حتي تا چند ماه قبل از پيروزي كامل انقلاب اسلامي، كسي همچون كارتر ــ رئيس‌جمهور وقت امريكا ــ با همه اطلاعاتي كه از كانال‌هاي مختلف در اختيار وي گذاشته مي‌شد، در غفلتي بسيار آشكار، وضعيت ايران را به «جزيره ثبات» تشبيه كرد! اما چيزي نگذشت كه اين جزيره ثبات، طوفان‌زده شد و يكي پس از ديگري، كاخ‌هاي ظلم و استبداد را در هم كوبيد و واقعيتي غير از نظام 2500‌ساله شاهنشاهي را به ساحت ميهماني خود دعوت كرد. از همين روست كه وي به هنگام مقايسه دو نهضت سيد جمال و امام‌خميني تصريح ‌كرده است كه «هر دو حركت را مي‌توان بيشتر يك عكس‌العمل سياسي، و نه روحاني، بر ضد امپرياليسم غرب دانست»،[15] همچنين، تلاش كرده است دايره حس ضد امپرياليستي را چنان گسترده سازد كه احياناً بتواند حضور نيروهاي غيرمذهبي در بعضي از نهضت‌ها و انقلاب‌ها را هم توجيه و تبيين كند: «ماهيت اسلامي واكنش‌هاي اخير حتي توسط بسياري از رهبران غيرمذهبي را بعضاً مي‌‌توان به واسطه همراهي سلطه غرب با استثمار فرهنگي غربي و حكومت پهلوي با گرايش‌هاي غير مذهبي تفسير كرد.

 

نگرشي به نظريه هاي انقلاب و نقد و ارزيابي آنها

البته به نظر وي، موقعي كه در اثر نوسازي شديد (اصلاحات اراضي، روند صنعتي كردن،‌مهاجرت گسترده به شهرها، توسعه نظام آموزش و پرورش جديد، حملة شاه عليه ابعاد سنتي بازار مثل مداخله در تجارت و كنترل بر بازار، كنار نهادن روحانيون از فعاليتهاي مربوط به تعليم و تربيت و قضاوت و غيره) يأس و از خود بيگانگي اجتماعي پديد آمد و حكومت آسيب­پذير شد، در آن موقع انقلاب ايران توسط مجموعه­اي از شكل‌هاي فرهنگي و سازماني ريشه‌دار و تاريخي (اسلام شيعه و اسطورة بنيادين تشيع - شهادت امام حسين (ع) - مراسم اسلامي، شبكة مساجد و روحانيت و غيره) به گونة هشيارانه‌اي ساخته شد. نكته مهمي كه در نوشته­هاي ماركس مورد تاكيد قرار گرفته، تقسيم امور اجتماعي به «زيربناي» اقتصادي و «روبناي» حقوقي، سياسي، اخلاقي و غيره است و اين كه تاريخ را «واقعيت­هاي مادي» پديد مي­آورند نه انديشه­ها، اين سخن ماركس ناشي از بي­توجهي او به عناصري از حيات فردي و اجتماعي است ك باعث تمايز انسان از ساير موجودات مي­شود، يعني تفكر و انديشه، اراده، اختيار، حافظه و غيره، اين عناصر كه انسان بدون آنها با ديگر موجودات يكسان مي­شود، در تحولات اجتماعي و تاريخي كه در واقع افعال انسانها هستند، نقش كليدي دارند.

وقوع انقلاب اسلامي در پايان دهه 1970، نظريه اسكاچپول در كتاب دولتها و انقلاب‌هاي اجتماعي را زير سؤال برد، به گونه‌اي كه وي در سال 1982 در مقاله‌اي تحت عنوان «دولت تحصيلدار و اسلام شيعه در انقلاب ايران» اين گفته خود در كتابش را كه «انقلاب‌ها ساخته نمي‌شوند بلكه به وجود مي‌آيند» در مورد انقلاب ايران رد نمود و با دست كشيدن از ديد كاملاً ساختاري خود نوشت كه: اگر در دنيا يك انقلاب باشد كه توسط يك حركت انقلابي آگاهانه ساخته شده است، آن انقلاب، انقلاب ايران است و بدين گونه نقش عناصر آرمان و رهبري را مورد تأكيد قرار داد. در پايان و در ارزيابي مقاله تدا اسكاچپول مي­توان گفت كه هر چند او خود مطالب كتابش را براي تحليل انقلاب اسلامي نارسا مي­داند كه اين نكته دوستي است،‌ ولي در مقاله‌اش اصالت را به نتايج ناشي از نوسازي داده و به موضوعات مهمي هم چون اقدامات ضد فرهنگي و ضدمذهبي رژيم پهلوي و وابستگي‌اش به بلوك غرب به ويژه آمريكا و رابطة حسنة آن با اسرائيل - يعني موضوعاتي كه همواره مورد حملة گروه‌هاي مذهبي قرار مي­گرفت - و تلاش‌هاي روحانيت انقلابي به ويژه امام خميني (ره) و گروه‌هاي مسلمان در زمينة بازگشت به خويشتن و غيره اشاره نكرده است.

 

منبع


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۳ بهمن ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۷:۲۴ توسط:ستار يكتا موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :